آزادوار شهری به قدمت تاریخ

ابن يمين فريودي در سروده اي در ماتم سيد الشهدا مي گويد :

شنيدم ز گفتار كارآگهان
بزرگان گيتي، كِهان و مهان
كه پيغمبر پاكِ والا نَسب
محمّد، سرِ سَروران عرب
چنين گفت روزي به اصحاب خود
به خاصان درگاه و احباب خود
كه چون روز محشر، درآيد همي
خلايق، سوي محشر آيد همي
منادي بر آيد به هفت آسمان
كه : اي اهل محشر! كران تا كران
زن و مرد، چشمان به هم برنهيد
دل از رنج گيتي به هم درنهيد
كه : خاتون محشر، گذر مي كند
ز آب مژه، خاكْ تر مي كند
يكي گفت كاي پاكِ بي كين و خشم
زنان از كه پوشند باري دو چشم ؟
جوابش چنين داد، داراي دين
ـ كه بر جان پاكش، هزار آفرين !
كه : فردا كه چون بگذرد فاطمه
ز غم، جيب جان بر دَرَد فاطمه
ندارد كسي طاقت ديدنش
ز بس گريه و سوز و ناليدن
به يك دوش او بر، يكي پيرهن
به زهر آبِ آلوده، بهر حسن
ز خون حسينش، به دوش دگر
فرو هشته، آغشته دستار سر
بدين سان رود خسته، تا پاي عرش
بنالد به درگاه داراي عرش
بگويد كه : خون دو والا گهر
ازين ظالمان، هم تو خواهي مگر
ستم، كس نديده ست از ين بيشتر
بدِه داد من ! چون تويي دادگر
كند ياد، سوگند يزدان چنان
به دوزخ كنم بندشان جاودان
چه بد طالع، آن ظالم زشتخوي
كه خصمان شوندش، شفيعان اوي
اَلا اي خردمند پاكيزه راي
به نفرين ايشان، زبان برگشاي
وز آن، تو ز يزدان جان آفرين
بيابي جزايش،بهشت برين
جز اين، پند منيوش اگر مؤ مني
بدين راه رو، گرنه تر دامني
ديوان ابن يمين؛به اهتمام حسين علي باستاني راد, چاپ 1344 صفحه 590-

نویسنده: داود ׀ تاریخ: پنج شنبه 2 آذر 1386برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

تمامی حقوق برای سایت روستای آزادوار محفوظ است. انتشار مطالب با ذکر منبع بلامانع است